داستان فیلم در دهه 1830 میلادی در نیوزیلند روایت شده و در مورد یک واعظ به نام "توماس مونرو" است که به دنبال رستگاری از گذشته تاریک خود، سوار بر یک کشتی تجاری، به سمت شهر تازه تاسیس اپورث، یک شهرک بریتانیایی، حرکت می‌کند. اما به زودی توماس خود را درگیر نبرد میان قبایل مائوری می‌بیند و شاهد کشتار بی‌گناهان به دست رئیس آکاتاراوا است. در این میان توماس موفق می‌شود جان دختری جوان به نام رنگیمای را نجات داده و ...

در دنیای بی‌رحم ثروت، مایک پرینس با قدرت و ثروت تازه به دست آمده بر جایگاه رهبری «اکس کپیتال» تکیه می‌زند. چاک رودز، دادستان قدرتمند، معتقد است چنین ثروت و قدرتی نباید در اختیار هیچ‌کس قرار گیرد. در این میان، در حالی که همه بازیکان در جستجوی اتحادهای جدید هستند، تنها یک چیز قطعی است: ثروت، یعنی جنگ.

تونی سوپرانو، یک رئیس مافیایی قدرتمند در نیوجرسی، با چالش های شخصی و حرفه ای متعددی مواجه می شود که بر سلامت روان او تأثیر می گذارد. این چالش ها او را به دنبال کمک حرفه ای از یک روانپزشک سوق می دهند.

جیمز باند ماموریت می یابد تا برای کشف روابط سری بین یک تروریست کره ای و یک تاجر جنایتکار به کره جنوبی برود. او باید عملیات آنها را در رابطه با یک سلاح فضایی خطرناک لغو کند و ...

بررسی زندگی خانواده صدام حسین از دید مردی که مجبور بوده به عنوان بدل نقش پسر دیوانه صدام را بازی کند…

یک شعبده باز بنام "کریس جانسن" توانایی دیدن اتفاقاتی که در چند دقیقه آینده رخ می دهند را دارد. FBI از او کمک می گیرد تا با استفاده از مهارتش بتواند جلوی یک حمله تروریستی را بگیرد...

مردي ميلياردر به نام «چارلز مورس» در سفري به آلاسکا از فکر اين که همسرش، «ميکي»(که از او بسيار جوان تر است) و «باب گرين» يک ديگر را دوست دارند، رنج مي برد. تا اين که هواپيماي حامل «چارلز»، «باب» و دستار او «استيون»، در درياچه اي بسيار پرت سقوط مي کند و حالا آنان بايد پاي پياده خود را نجات بدهند...